تولدت مبارک عزیزم
سلام امروز دختر گل ما ٢ سالش پر شد ، واقعاً خیلی خوشحالم ، وای چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود تولدت مبارک عزیز مامانی ، قراره یه تولد کوچلو برات بگیرم ، ببخشید که سر زمانش نتونستم بگیرم آخه هم مامان جون مریض بود و هم هاتف دیگه نشد دیگه سخت نگیر راستی مامان جون جلو جلو کادوتو فرستاده ، یک جفت گواشواره خوشگل طلا ، دستش درد نکنه ...
نویسنده :
مامان
9:27
شیر گرفتن رها جیگر
با سلام ، امروز (6/7/92) سومین روز است که رها جون شیر مامانیشو نخورده ، آخه دیگه خمل من بزرگ شده و فردا 2 سالش پر می شه ، روز اولی که از شیر گرفتم ، غوغایی به پا کرد ولی روزهای بعد بهتر شد ، پریشب ، یک ساعت تمام نصف شب گریه کرد و اجازه نمی داد بهش دست بزنیم ، دیشب خوشبختانه ، یه قصه براش خوندم ( قصه مریم ) دیدم خودش خوابید ، نصف شب چند بار بیدار شد ، یکم گریه می کرد ولی باز خوابید ، دیگه داره عادت می کنه راستی دیروز خودش خواست براش شیر عسل درست کنم ، !!! ولی یکم بیشتر نخورد این روزها حرفهاش خیلی خریدار داره ، و همش در حال خوردن سیب زمینی سرخ کرده (می دونم خیلی بده ) ، پسته ، خیار و بستنیه همش بهم میگه آمپول بزن که خوب بشه بعد من جی ج...
نویسنده :
مامان
8:46
صحبت مامان با دخترش
دلنوشته مامان
بیدار شدن ساعت 8 صبح
سلام به همه دوستان امروز رها جون رو ساعت 8 صبح به مهدکودک بردم آخه چند روز دیگه پاس شیرم تموم میشه و باید ساعت 8 اداره باشم ، بنده خدا رو امروز ساعت 7.45 دقیقه بیدار کردم می دونم خیلی سخته ولی هردومون عادت می کنیم . خوشبختانه امروز مهد کودکشان یه جشن کوچولو دارن ، یه جشن هم 6 مهر می خوان بگیرن ، امیدوارم به دختر گلم خوش بگذره این روزها همش میگه می خوام برم مدرسه ، دیروز بردمش مدرسه کنار مهدکودکش، بچه ها رو دید کلی ذوق کرد ، آخ کی میشه دختر گلم فرم بپوشه و بره مدرسه به امید آنروز ...
نویسنده :
مامان
9:35